چرا آزادی را جشن بگیریم؟
وقتی به عنوان یک مسیحی در یک کشور آزاد بزرگ شدم، از کودکی به یاد میآورم که به وطن آمریکایی خود به عنوان چراغی برای آزادی ملتها افتخار میکردم. در کودکی یاد گرفتم که بایستم، دست به دل بدهم و ستایش «سرزمین آزادگان و خانه شجاعان» را بخوانم. اینها برای من فقط کلمات توخالی نبودند، بلکه نشان دهنده همه چیزهایی بودند که در مورد کشورم می دانستم و دوست داشتم. همانطور که رشد کردم، کاملاً به این باور رسیدم که این اعتقاد پدران بنیانگذار ما به خدا بود که آنها را قادر ساخت تا یک سیستم حکومتی را ابداع کنند که "برکات آزادی را برای خود و آیندگان ما تضمین کند"، همانطور که در مقدمه ذکر شده است. قانون اساسی آمریکا
با این حال، قوم خدا همیشه آزاد نبوده اند که آن طور که می خواستند عبادت کنند. آزادی عبادت برای شروع با چه کسی بود؟
کتاب مقدس به وضوح مستند میکند که خدا اولین محرک پشت آزادی عبادت بود، نه انسانهای صرف. حاکمان ممکن است نقش خود را ایفا کنند، اما خدا در تمام طول مدت کسی بود که رهایی مردمش را از دست کسانی که برای نابودی آنها توطئه می کردند، سازماندهی می کرد.
آزادی مذهبی اساساً در جهان باستان ناشناخته بود. شگفت آور است که بدانیم مورخان به طور گسترده تصدیق می کنند که اولین باری که آزادی عبادت عملی شد در پادشاهی ایران بود، کشوری که اکنون به نام ایران می شناسیم.
می توان ادعا کرد که ایران اولین ابرقدرت جهان بود که در نهایت آثار رقبای سابق از جمله آشور، بابل، مصر، اتیوپی و یونان را فتح کرد. ایران پس از تبدیل شدن به بزرگترین و قدرتمندترین امپراتوری روی زمین، اولین دولت متحمل مذهبی و فرهنگی جهان را تأسیس کرد که بیش از 23 قوم مختلف از هند تا مدیترانه را در خود جای داده بود.
کوروش کبیر در ایران اصول حکومتی روشنگرانه خود را در استوانه کوروش بیان کرد، استوانه ای گلی حاوی کتیبه سلطنتی که اولین بار در اواخر قرن نوزدهم کشف شد و اکنون در موزه بریتانیا در لندن به نمایش گذاشته شده است. استوانه کوروش اولین منشور حقوق بشر در جهان بود که نزدیک به 2,000 سال قبل از Magna Carta بود.
کوروش معتقد بود که مردان ذاتا آزادند و دین نباید مردان را مجبور به ایمان کند. او خواستار آزادی مذهبی و قومی، ممنوعیت برده داری و اجازه دادن به مردم تسخیر شده برای حکومت بر کشورهای خود و پیروی از دین خود شد. او به همه یهودیانی که در هر کجای امپراتوری او زندگی می کردند اجازه داد به کشور خود بازگردند و معبد اورشلیم را بسازند.
نوآوری کوروش در حکمرانی برای بنیانگذاران آمریکا ناشناخته نبود. هم فرانکلین و هم جفرسون از طرفداران بزرگ کوروش بودند. جفرسون صاحب دو نسخه برجسته از زندگی نامه یونانی کوروش به نام بود سایروپادیا، که فضایل او را به عنوان یک حاکم خیرخواه تمجید می کرد.
آنچه کوروش را از دیگر فرمانروایان بت پرست متمایز می کرد این بود که او از طریق تسامح و تسامح حکومت می کرد، حتی تا آنجا پیش می رفت که دستور بازگرداندن تصاویر مذهبی دزدیده شده را به مقدسات اصلی خود می داد، از جمله ظروف طلا و نقره ای که نبوکدنصر از معبد اورشلیم گرفته است. .
با وجود همه این اعمال بزرگوارانه، کوروش خود مؤمن نبود، اما در تمام عمر خود زرتشتی باقی ماند و به خدایانی چون بل، نبو و مردوک ادای احترام کرد. پس چه شد که کوروش تا این حد مهربان شد؟ او از کجا الهام گرفت؟
برای رسیدن به پاسخ این سوال باید به گذشته برگردیم و ریشه کوروش را بررسی کنیم. کوروش فقط پسر یک شاه ایرانی نبود. مادر او زن مؤمن بزرگ استر بود! یادگیری این یک واقعیت به ما دریچه ای به عواملی می دهد که به شکل گیری شخصیت عالی او در بزرگ شدن کمک می کند.
اگرچه کوروش به عنوان یک یهودی بزرگ نشده بود، اما از مادرش می آموخت که چگونه قبل از تولدش، او و مردمش از نابودی نجات یافتند، وقتی که با جسارت بدون احضار نزد پدرش پادشاه رفت و سپس فرصت یافت تا به او هشدار دهد. به توطئه هامان برای نابودی قومش. شجاعت او در گوش دادن به پندهای پسر عمویش مردخای به فرمان پادشاه منجر شد که به یهودیان اجازه داد تا از خود در برابر همه کسانی که سعی در نابودی آنها داشتند دفاع کنند. این در شرح داده شده است
استر 9:1:
حال در ماه دوازدهم، که ماه آدار است، در روز سیزدهم همان روز، هنگامی که فرمان و فرمان پادشاه در شرف اجرا بود، درست در روزی که دشمنان یهودیان امیدوار بودند که بر آن تسلط پیدا کنند. برعکس آنها اتفاق افتاد: یهودیان بر کسانی که از آنها متنفر بودند تسلط یافتند.
این داستان رهایی شخصی خانوادهاش چقدر باید در ذهن کوروش جوان تأثیر گذاشته باشد! اهمیت دفاع از آزادی دیگران برای عبادت آن گونه که آنها انتخاب می کنند باید از همان دوران کودکی در او تلقین شده باشد.
در بیستمین سال سلطنت پدرش آستیاگ، زمانی که کوروش تنها دوازده سال داشت، واقعه دیگری گرایش او به آزادی مذهبی را بیشتر تأیید کرد.
نحمیا 2: 1-8:
در ماه نیسان، در سال بیستم اردشیر شاه [که آستیاگ نام داشت، پدر کوروش]، زمانی که شراب پیش از او بود، من [نحمیا] شراب را برداشتم و به پادشاه دادم. حالا از حضورش غمگین نبودم.
و پادشاه به من گفت: «چرا چهره ات غمگین است، چون مریض نیستی؟ این چیزی جز غم و اندوه دل نیست.» بعد خیلی ترسیدم.
به شاه گفتم: «پادشاه تا ابد زنده بماند! چرا چهره ام غمگین نباشد، در حالی که شهر، محل قبر پدرانم، ویران است و دروازه های آن در آتش ویران شده است؟»
آنگاه پادشاه به من گفت: چه می خواهی؟ پس با خدای بهشت دعا کردم.
و به پادشاه گفتم: «اگر پادشاه را می پسندد، و اگر خدمتکارت در نظر تو لطفی یافت، مرا به یهودا، به شهر قبرهای پدرانم بفرست تا آن را از نو بسازم.»
و پادشاه [آستیاگ] به من (ملکه که در کنار او نشسته است [که استر مادر کوروش است]) گفت: تا کی نمی روی و کی برمی گردی؟ پس پادشاه خوشحال شد که وقتی به او مهلت دادم مرا بفرستد.
و به پادشاه گفتم: «اگر پادشاه را می پسندد، نامههایی به فرمانداران استانی که آن سوی رود خوانده میشود به من داده شود تا مرا از آنجا عبور دهند تا به یهودا بروم.
و نامهای به آساف، نگهبان جنگل پادشاه، تا چوبی به من بدهد تا برای دروازههای قلعه معبد، و دیوار شهر و خانهای که در آن تصرف خواهم کرد، تیرها بسازم.» و پادشاه آنچه را که خواستم به من داد، زیرا دست نیک خدای من بر من بود.
پس از این فرمان، نحمیا برای اولین بار از اورشلیم بازدید کرد و شروع به بازسازی دیوار کرد. در این زمان او می توانست نسخه ای از طومارهای عبری را به دست آورد که بعداً می توانست به کوروش جوان آموزش دهد.
اعلامیه آستیاگ اولین مورد از سلسله وقایعی بود که در طول نیم قرن منجر به بازگشت بقایای قوم خدا به اورشلیم شد که با بازسازی معبد به اوج خود رسید.
نبوکدنصر پادشاه بابل - برادر شوهر آستیاگ - فرمانروای بت پرست بود که در ابتدا اسرائیل را به اسارت گرفت و آنها را به بابل تبعید کرد. هنگامی که سالها بعد نبوکدنصر به جنون فرو رفت، آستیاگ به عنوان نایب السلطنه به همراه پسرش کوروش که به عنوان نایب السلطنه منصوب شد، شروع به حکومت کرد.
دانیل 5: 29-31:
سپس بلشعصر [نوه نبوکدنصر] فرمان داد و دانیال لباس ارغوانی پوشانید، زنجیره ای از طلا به گردن او انداختند و در مورد او اعلام کردند که او سومین فرمانروای پادشاهی است.
همان شب بلشصر پادشاه کلدانی [حاکم بابل] کشته شد.
و داریوش مادها [این لقب به پادشاه ایرانی آستیاگ است] در حدود شصت و دو سالگی پادشاهی [بابل] را دریافت کرد.
در این زمان بود که بابل تحت حکومت آستیاگ 62 ساله و پسر 40 ساله او کوروش قرار گرفت. اکنون که او پادشاه بود، کوروش نه تنها بر ایران، بلکه بر بابل نیز تسلط داشت. وی از فرصت استفاده کرد و حکم زیر را صادر کرد.
عزرا 1: 1-4:
در سال اول [به عنوان فرمانروای] کوروش پادشاه ایران، برای اینکه کلام خداوند به زبان ارمیا محقق شود، خداوند روح کوروش پادشاه پارس را برانگیخت، به طوری که او در تمام عمر خود اعلام کرد. پادشاهی و همچنین آن را به صورت مکتوب بیان کنید:
«کوروش، پادشاه پارس، چنین میگوید: خداوند، خدای آسمان، تمام پادشاهیهای زمین را به من داده است و به من دستور داده که برای او خانهای در اورشلیم، که در یهودا است، بسازم.
هر که در میان شما از تمام قومش باشد، خدایش با او باد، و به اورشلیم که در یهودا است برود و خانه یهوه خدای اسرائیل را بازسازی کند، او خدایی است که در اورشلیم است. .
و هر بازمانده در هر مکانی که اقامت دارد، مردان محل خود را با نقره و طلا، اموال و حیوانات و غیر از هدایای اختیاری برای خانه خدا که در اورشلیم است، یاری کنند.»
چه چیزی کوروش را برای انجام این اقدام ترغیب کرد؟ اینجاست که داستان واقعاً جذاب می شود.
همانطور که قبلاً ذکر شد، نحمیا در جوانی خود همه آنچه را که انبیا در مورد این وقایع نوشته بودند، مدتها قبل از وقوع، با کوروش در میان می گذاشت. اشعیا نبی در واقع 137 سال قبل از تولد کوروش در مورد او پیشگویی کرده بود! نگاه کنید
اشعیا 44:28:
که [خدا] در مورد کوروش می گوید: "او شبان من است و تمام هدف من را برآورده خواهد کرد". درباره اورشلیم میگوید: «ساخت خواهد شد» و درباره معبد میگوید: «بنیاد تو گذاشته خواهد شد.»
شما فکر می کنید که چنین مردی باید خودش مؤمن بوده باشد تا خدا در مورد آمدنش پیشگویی کرده باشد. اما ببینید خداوند در آیات بعدی در مورد او چه می گوید!
اشعیا 45: 1-5:
خداوند به مسحشدهاش، به کوروش، که دست راستش را گرفتهام، چنین میگوید تا امتها را در برابر او تسلیم کنم و کمربند پادشاهان را بگشایم و درهایی را به روی او بگشایم تا دروازهها بسته نشود.
«من پیشاپیش تو خواهم رفت و مکانهای رفیع را هموار میکنم، درهای برنزی را میشکنم و میلههای آهنی را میشکنم [وقتی کوروش در بابل تسلط یافت، مخالفتی وجود نداشت]،
خزانههای تاریکی و انبارهای مخفی را به شما خواهم داد تا بدانید که من، یهوه، خدای اسرائیل، هستم که شما را به نام خود میخوانم.
به خاطر بنده ام یعقوب و اسرائیل برگزیده من، تو را به نام خود می خوانم، تو را نام می برم، هر چند مرا نشناسی.
من خداوند هستم و هیچ دیگری نیست، غیر از من خدایی نیست. من تو را تجهیز می کنم، گرچه مرا نمی شناسی،
«بهخاطر بندهام یعقوب و اسرائیل برگزیدهام، تو را به نام خود میخوانم، تو را نام میبرم، هر چند مرا نمیشناسی.» "من تو را تجهیز می کنم، اگرچه تو مرا نمی شناسی."
چرا؟ خدا از طرف قومش این کار را می کرد.
اشعیا 45:6:
تا مردم از طلوع خورشید و از مغرب بدانند که جز من کسی نیست. من خداوند هستم و دیگری وجود ندارد.
بدیهی است که خدا همان کسی بود که در اصل دیدگاه آزادی مذهبی را الهام کرد. کوروش صرفاً به دستور خدا عمل می کرد که از طریق اشعیا و ارمیا پیامبران دریافت شده بود. اکنون که پیشگویی اشعیا را خواندیم، بیایید به آنچه ارمیا درباره طرح نجات خدا می گفت نگاه کنیم:
ارمیا 29: 10,11:
«زیرا خداوند چنین میگوید: هنگامی که هفتاد سال برای بابل تمام شود، شما را ملاقات خواهم کرد و به عهد خود وفا خواهم کرد و شما را به این مکان باز میگردانم.
زیرا خداوند میگوید که برنامههایی را که برای شما دارم، میدانم، برنامههایی برای رفاه و نه برای شر، تا آینده و امیدی به شما بدهم.
طرح خدا برای آینده اسرائیل به آنها امید خواهد داد.
ارمیا 29: 12-14:
آنگاه مرا صدا خواهی کرد و می آیی و برای من دعا می کنی و من صدایت را می شنوم.
مرا خواهی یافت و مرا خواهی یافت ، آنگاه که با تمام وجود خواهی جست وجو کنی.
خداوند میگوید که من نزد تو پیدا خواهم شد، و بخت تو را باز میگردانم و تو را از تمام قومها و همه جاهایی که تو را راندهام جمع خواهم کرد، و خداوند میگوید که تو را به مکانی که از آنجا برمیگردانم باز خواهم گردانید. تو را به تبعید فرستاد
خدا همه چیزهایی را که مردمش برای احیای نیاز داشتند فراهم می کند، از جمله آزادی مذهبی در قلمرو سیاسی. کوروش نقش مهمی در این درام در حال رخ دادن خواهد داشت.
آخرین بیت در قانون عبری فرمان کوروش را نشان می دهد. (توجه داشته باشید که ترتیب کتابها در قانون اصلی عبری با ترتیب کتابهای عهد عتیق مسیحی متفاوت است؛ آخرین کتاب در قانون عبری در واقع تواریخ است و نه ملاکی. این بدان معناست که آیات پایانی کتاب مقدس در زمان مسیح در واقع 2 تواریخ 36:22 و 23 بود.) بیایید این اعلامیه را با هم بخوانیم.
2 تواریخ 36: 22,23:
اکنون در سال اول کوروش پادشاه پارس، برای اینکه کلام خداوند به زبان ارمیا محقق شود، خداوند روح کوروش پادشاه پارس را برانگیخت، به طوری که او در سراسر پادشاهی خود و همچنین در سراسر پادشاهی خود اعلامیه کرد. آن را به صورت مکتوب قرار دهید:
«کوروش، پادشاه پارس، چنین میگوید: «خداوند، خدای آسمان، تمام پادشاهیهای زمین را به من بخشیده و به من دستور داده است که برای او خانهای در اورشلیم، که در یهودا است، بسازم. هر که در میان شما از تمامی قومش باشد، خداوند خدایش با او باشد. بگذار بالا برود.»
چرا خداوند چنین فضای برجسته ای را در کتاب مقدس به سخنان یک پادشاه بی ایمان اختصاص می دهد؟ زیرا این پروژه خدا بود نه او!
کوروش در مورد معبد صحبت می کرد. عیسی مسیح هنوز نیامده بود، و باید معبدی در اورشلیم وجود داشته باشد تا او در طول اقامت زمینی خود از آن بازدید کند.
وقتی همه این ارتباطات را درک میکنیم، متوجه میشویم که خدا کسی بود که از ابتدا همه چیز مربوط به آزادی و بازگشت قوم خود را به حرکت درآورده بود. به همین دلیل است که در روزگار استر و مردخای، خدا جشنی را برای قومش برپا کرد تا آزادی عبادت را که از جانب آنها تسهیل کرده بود، جشن بگیرند. این جشنواره پوریم، به معنای «قرعه» نامیده میشد، که نشاندهنده پیروزی زمانبندی خداوند بر توطئههای انسان بود که آنها سعی میکردند با قرعهکشی تضمین کنند.
ضرب المثل در مورد قرعه کشی این را می گوید.
ضرب المثل های 16: 33:
قرعه در دامن انداخته میشود، اما هر تصمیمی از جانب خداوند است.
یا، به بیان فرهنگ مدرن ما، New Living Translation یا NLT این آیه را ترجمه می کند: "ما ممکن است تاس ها را پرتاب کنیم، اما خداوند تعیین می کند که آنها چگونه بیفتند." در واقع!
کتاب استر منشأ جشن پوریم را ثبت می کند.
استر 9: 24-28:
زیرا هامان آگاگیت، پسر حمداتا، دشمن همه یهودیان، علیه یهودیان نقشه کشیده بود تا آنها را نابود کند، و پور (یعنی قرعه انداختن)، برای درهم شکستن و نابودی آنها انداخته بود.
اما هنگامی که به حضور پادشاه رسید، دستور کتبی داد که نقشه شیطانی خود را که علیه یهودیان طراحی کرده بود، بر سر خود بازگرداند و او و پسرانش را به چوبه دار بیاویزند.
از این رو این روزها را پس از اصطلاح پور، پوریم نامیدند. بنابراین، به دلیل آنچه در این نامه نوشته شده بود، و آنچه در این مورد با آن روبرو شده بودند، و آنچه بر آنها گذشت،
یهودیان خود و فرزندانشان و همه کسانی را که به آنها ملحق شدند، قاطعانه موظف کردند که این دو روز را بر اساس آنچه مکتوب و در زمان مقرر در هر سال تعیین شده است، بیشک نگه دارند.
این روزها را باید در هر نسل، در هر قبیله، استان و شهر به یاد آورد و نگه داشت، و این ایام پوریم هرگز در میان یهودیان از بین نرود، و همچنین بزرگداشت این روزها در بین فرزندان آنها متوقف نشود.
پوریم از ابتدا به معنای جشن آزادی عبادت برای قوم خدا بود. همانطور که در اول تیموتائوس 1:2 میگوید، ما نیز باید دست نیک خدا را که به ما امکان میدهد از «زندگی آرام و آرام، از هر جهت خداپسندانه و باوقار لذت ببریم» جشن بگیریم.
همانطور که در مورد برکات آزادی فکر می کنیم، می توانیم از کلمات اشعیا آرامش پیدا کنیم.
اشعیا 46: 8-11:
«این را به خاطر بسپارید و محکم بایستید، آن را به خاطر بسپارید، ای متخلفان،
چیزهای قبلی را به خاطر بسپار زیرا من خدا هستم و دیگری وجود ندارد. من خدا هستم و هیچکس مثل من نیست
پایان را از ابتدا و از زمان های قدیم اعلام می کند که هنوز انجام نشده است، و می گوید: «نصیحت من باقی خواهد ماند و من تمام هدف خود را انجام خواهم داد.»
پرنده ای شکاری از مشرق، مرد نصیحت من از سرزمینی دور [در متنی که قبلا خواندیم، درباره کوروش پارسی صحبت می کند]. من سخن گفته ام و آن را محقق خواهم کرد. من قصد دارم و انجام خواهم داد.
چرا آزادی را جشن بگیریم؟ زیرا، با توجه به
مزامیر 118: 23:
این کار خداوند است. در چشم ما شگفت انگیز است.
آزادی ایده خداست نه انسان. او پایان را از ابتدا می داند، نصیحتش پابرجا خواهد ماند و او تمام هدف خود را به انجام خواهد رساند. ما لازم نیست در مورد همه بدکاران زمان خود ناراحت باشیم. او آزادی را برای مردمش در نظر گرفته است و این کار را خواهد کرد!
پاسخ